شعر در مورد طمع
شعر در مورد طمع کاری,شعر در مورد حرص و طمع,شعر درباره حرص و طمع,شعر درباره ی حرص و طمع,شعر درباره طمع,شعر در مورد طمع,شعر درباره ی طمع,شعری درباره طمع,شعری در مورد طمع,شعری در مورد طمع مال دنیا,شعری درباره ی طمع,شعر مولانا در مورد طمع,شعر در وصف طمع,شعر در مورد طمع,شعر در مورد طمع کاری,شعری در مورد طمع,شعری در مورد طمع مال دنیا,شعر مولانا در مورد طمع,شعر در مورد حرص و طمع,شعر درباره طمع,شعری درباره طمع,شعر طمع,شعر طمعکار,شعر عن طمع الناس,شعر درباره طمع,شعر عن طمع الدنیا,شعر عن طمع النساء,شعر عن طمع الانسان,شعر در مورد طمع,شعر در مورد طمع کاری,شعر درباره ی طمع,شعر درباره حرص و طمع,شعری درباره طمع,شعری در مورد طمع,شعری در مورد طمع مال دنیا,شعری درباره ی طمع,شعر درباره ی حرص و طمع,شعر در مورد حرص و طمع,شعر مولانا در مورد طمع
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد طمع برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
شعر در مورد طمع کاری
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست
نه من خام طمع عشق تو میورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست
شعر در مورد حرص و طمع
لطف بسیار طمع دارم و کم میبینم
هستم آزرده و بسیار ستم میبینم
شعر درباره حرص و طمع
تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است
شعر درباره ی حرص و طمع
از چشم خود ندارد ، سلمان طمع که چشمش
آبی زند بر آتش ، کان بیجگر نباشد
شعر درباره طمع
ای دل نگفتمت که طمع بر کن از لبش
هر چند بی نمک نبود لذت کباب
شعر در مورد طمع
ما همچو آدم از طمع خام دست خویش
در خلد نان پخته خود خام کردهایم
شعر درباره ی طمع
از چشم اوحدی من خفتن طمع ندارم
تا پاسبان زاری بر بام عشق باشد
شعری درباره طمع
من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم
مگر ببینمت از دور و گام برگیرم
شعری در مورد طمع
داد از دل پر طمع چه دارم
بر خیر چرا کنم سر از داد
شعری در مورد طمع مال دنیا
من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم
مگر ببینمت از دور و گام برگیرم
شعری درباره ی طمع
شکوه بیجاست ، مرا کشتی و جانم دادی
آنچه از بخت طمع داشتم ، آنم دادی
شعر مولانا در مورد طمع
من در رویای خود دنیایی را میبینم که در آن
همهگان راه گرامی ِ آزادی را میشناسند
حسد جان را نمیگزد
و طمع روزگار را بر ما سیاه نمیکند
شعر در وصف طمع
به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
آن خطا را به حقیقت کم ازین تاوان نیست
شعر در مورد طمع
بی نم خجلت نمیباشد سر و کار طمع
جنس استغنا عرق دارد ببازار طمع
شعر در مورد طمع کاری
از حیات بی وفا یاری طمع داریم ما
در نشیب از سیل خودداری طمع داریم ما
شعری در مورد طمع
دست از طمع بشوی که از شومی طمع
در حق خود دعای گدا نیست مستجاب
شعری در مورد طمع مال دنیا
به اندودن مس خود را طمع دارد طلا گردد
دل روشن کسی کز رخت زر تاری طمع دارد
شعر مولانا در مورد طمع
سنجیدگی ز هیچ سبکسر طمع مدار
از بادبان گرانی لنگر طمع مدار
شعر در مورد حرص و طمع
آبرو رامی برد از چهره اظهار طمع
ابر آب روی مردان است گفتار طمع
شعر درباره طمع
درآمد او به طمع تا به پوست خرس رسید
به دست خرس بکرد آن طمع گرفتارش
شعری درباره طمع
طمع تن نوال تو طمع دل جمال تو
نظر تن بنان تو هوس دل بنان تو
شعر طمع
تو را به درگه میر اجل که برد؟ طمع
اگر طمع نبود خود تؤی امیر اجل
شعر طمعکار
دست طمع کرده میان تو را
پیش شه و میر دو تا چون دوال
شعر عن طمع الناس
من آن دارم طمع کاین دل طمع را
ندارد در دو عالم جز به یزدان
شعر درباره طمع
چو با من دل وفا کرد این طمع را
گرفتم نیک بختی را گریبان
شعر عن طمع الدنیا
لعبت شیرین اگر ترش ننشیند
مدعیانش طمع کنند به حلوا
شعر در مورد طمع
شد دلم، تا شدم گرفتارت
به طمع طره های طرارت
شعر در مورد طمع کاری
در کمندش چنان گرفتارم
که خلاصی طمع نمی دارم
شعر درباره ی طمع
حریصم کرد طمع داد قندت
اگر چه بنده خرسند عظیمست
شعر درباره حرص و طمع
بسیار ره است تا به جایی
کاندر سوداش طمع بستی
شعری درباره طمع
بگسل طمع از وفای جاهل
هرچند که بینیش مقدم
شعری در مورد طمع
من آن دارم طمع کاین دل طمع را
ندارد در دو عالم جز به یزدان
شعری در مورد طمع مال دنیا
وقت حاضر جوابی کرامت
چون گشاید طمع زبان سؤال
شعری درباره ی طمع
اثر خجالت مدعا اگر این الم دمد از طمع
چه خوش است حرف وصال هم نکند کسی رقم از طمع
شعر درباره ی حرص و طمع
هوس جنون زده تا کجا همه سو قدم زند از طمع
بکجاست کنج قناعتی که در قسم زند از طمع
شعر در مورد حرص و طمع
ز گلهای چمن هر کس وفاداری طمع دارد
حیا و شرم از خوبان بازاری طمع دارد
شعر مولانا در مورد طمع
به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دارد
از آن مژگان قتال اینقدر یاری طمع دارد
شعر در مورد طمع کاری
کم طمع شد آن کسی کو طمع در عشق تو بندد
کم سخن شد آن کسی که عشق با او شد مکالم
شعر در مورد حرص و طمع
ز طمع آدمی باشد که خویش از وی چو بیگانه است
وگر او بی طمع بودی همه کس خال و عم بودی
شعر درباره حرص و طمع
در خواب نبیند رخ آرام دگر بار
هر دل که طمع در طلب وصل شما کرد
شعر درباره ی حرص و طمع
چون طمع دارند مشتاقان وفا از نیکوان
حسن چون با نیکوان هم بی وفایی می کند
شعر درباره طمع
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
شعر در مورد طمع
طمع خام بین که قصه فاش
از رقیبان نهفتنم هوس است
شعر درباره ی طمع
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
شعری درباره طمع
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد
شعری در مورد طمع
گر از سلطان طمع کردم خطا بود
ور از دلبر وفا جستم جفا کرد
شعری در مورد طمع مال دنیا
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
شعری درباره ی طمع
طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود
شعر مولانا در مورد طمع
طمع ز فیض کرامت مبر که خلق کریم
گنه ببخشد و بر عاشقان ببخشاید
شعر در وصف طمع
ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید
شعر در مورد طمع
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق
گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید
شعر در مورد طمع کاری
زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات
ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر
شعری در مورد طمع
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گر چه دربانی میخانه فراوان کردم
شعری در مورد طمع مال دنیا
امید در شب زلفت به روز عمر نبستم
طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم
شعر مولانا در مورد طمع
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
شعر در مورد حرص و طمع
حافظ طمع برید که بیند نظیر تو
دیار نیست جز رخت اندر دیار حسن
شعر درباره طمع
طمع به قند وصال تو حد ما نبود
حوالتم به لب لعل همچو شکر کن
شعری درباره طمع
پدر تجربه ای دل تویی آخر ز چه روی
طمع مهر و وفا زین پسران می داری
شعر طمع
حافظ طمع مبر ز عنایت که عاقبت
آتش زند به خرمن غم دود آه تو
شعر طمعکار
حافظ خام طمع شرمی از این قصه بدار
عملت چیست که فردوس برین می خواهی
شعر عن طمع الناس
کم کن طمع از جهان و میزی خرسند
از نیک و بد زمانه بگسل پیوند
شعر درباره طمع
شادی طمع مدار، که آشوب ماتم است
یاری ز کس مجوی، که یاری پدید نیست
شعر عن طمع الدنیا
طمع بخاک فرو میبرد حریصان را
ز حرص بر سر قارون رسید، آنچه رسید
شعر در مورد طمع
شادی طمع مدار، که آشوب ماتم است
یاری ز کس مجوی، که یاری پدید نیست
شعر در مورد طمع کاری
شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن
بامدادت که نبینم طمع شامم نیست
شعر درباره ی طمع
بسوخت سعدی در دوزخ فراق و هنوز
طمع از وعده دیدار بر نمی گیرد
شعر درباره حرص و طمع
فدای جان تو گر جان من طمع داری
غلام حلقه به گوش آن کند که فرمایند
شعری درباره طمع
طمع مدار وصالی که بی فراق بود
هرآینه پس هر مستیی خمار آید
شعری در مورد طمع
بندگی هیچ نکردیم و طمع می داریم
که خداوندی از آن سیرت و اخلاق آید
شعری در مورد طمع مال دنیا
رفتار شاهد و لب خندان و روی خوب
چون آدمی طمع نکند در سماحتش
شعری درباره ی طمع
من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم
مگر ببینمت از دور و گام برگیرم
شعر درباره ی حرص و طمع
آنقدر جرأت ز بخت نارسا دارم طمع
کز دل صد چاک سازم شانه گیسوی ترا
شعر در مورد حرص و طمع
عالمی چون زخم آغوش طمع وا کرده اند
تا کجا خواباند آن مژگان کافر تیغ را